درخت تنهایی
يک دوست جديد پيدا کردم. تو کلاس فيلمنامه آشنا شديم. هم سال من است. او هم متولد اهواز است و چند شهر گشته تا اینکه ساکن تهران شده.کلی نقطه مشترک پيدا کرديم و برای هم اعتراف کردیم هر فيلمی که اکران میشود را سینما میبینیم، آن هم تنهایی ! از بحث آره موافقم این فیلم بهتر بود و آن یکی را قبول دارم آخرش خوب تمام نشد و درخت گلابی چیز دیگری بود به سربازی و ايام مدرسه و آن زمانها رسيديم به يک مدرسه. مدرسه دبستان شاهد اهواز. خانم خباز. همکلاسی سال اول دبستان. دست داديم. بعد از بيست سال... عجب!
توی پوست خودم نمیگنجيدم و می خواستم پر در بياورم و پرواز کنم تا خاطرات آن زمان، که حسرتی بود بيشترش فراموش شده بود.
حالا دوباره همکلاسيم؛ و با کلی نقاط تفاهم و علائق و سلايق مشترک. ما از يک نسل بوديم و سالها گشتيم و گردانده شديم و چه جالب که شده بوديم دو آدم شبيه به هم و هزاران آدم شبيه ما که همین دور و اطرافند. رامين را يادت هست؟ بهراد؟ فاضلی را يادت نمی آديد؟ فرجی را چه طور؟ همان که دستش را با خط کش فلزی بريد و همه انداختند گردن من. میگويم يک چيزهای محوی يادم میآيد. بچههای متولد شصتودو که الان بيست و پنج سالهاند هرکدام سرنوشتی پيدا کردند. شايد هر روز از جلوی ما میگذرند و هيبتی پيدا کردهاند که ما نمیشناسيمشان. شايد هم همانهايی باشند که تنهايی میآيند سينما و يک گوشه دنج کز میکنند. همانهايی که انگار تمام آرزوهايشان را روی پردههای بیتحرک سينما جستجو میکنند. و مثل ما شايد عاشق درخت گلابی باشند. و شاید روزی درخت ما هم ثمری بدهد. ثمره درخت تنهایی چیست؟ میگويد چه اسم قشنگی! جان میدهد برای اسم يک فيلم !
توی پوست خودم نمیگنجيدم و می خواستم پر در بياورم و پرواز کنم تا خاطرات آن زمان، که حسرتی بود بيشترش فراموش شده بود.
حالا دوباره همکلاسيم؛ و با کلی نقاط تفاهم و علائق و سلايق مشترک. ما از يک نسل بوديم و سالها گشتيم و گردانده شديم و چه جالب که شده بوديم دو آدم شبيه به هم و هزاران آدم شبيه ما که همین دور و اطرافند. رامين را يادت هست؟ بهراد؟ فاضلی را يادت نمی آديد؟ فرجی را چه طور؟ همان که دستش را با خط کش فلزی بريد و همه انداختند گردن من. میگويم يک چيزهای محوی يادم میآيد. بچههای متولد شصتودو که الان بيست و پنج سالهاند هرکدام سرنوشتی پيدا کردند. شايد هر روز از جلوی ما میگذرند و هيبتی پيدا کردهاند که ما نمیشناسيمشان. شايد هم همانهايی باشند که تنهايی میآيند سينما و يک گوشه دنج کز میکنند. همانهايی که انگار تمام آرزوهايشان را روی پردههای بیتحرک سينما جستجو میکنند. و مثل ما شايد عاشق درخت گلابی باشند. و شاید روزی درخت ما هم ثمری بدهد. ثمره درخت تنهایی چیست؟ میگويد چه اسم قشنگی! جان میدهد برای اسم يک فيلم !
برچسبها: خاطرات پراکنده
لینک |0 نظر
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
صفحهٔ اصلی